اینم ی شعر طنز دسته اول از سعید طلایی در گردهمایی شاعران با آقا- نیمه ماه رمضان 1393
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز، که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیّال من ای دوست! کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من، عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس، که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی است!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندی است که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دو تا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی است، ربا نیست!
از بس که پی نیم وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
بهبه، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
آقا فرمودند: «خیلی خوب بود. خدا انشاءالله این نماز را از شما قبول کند!»
ما اینیم دیگه همچی آپیم